لب یار

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است ........ وز پی دیدن او دادن جان کار من است

لب یار

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است ........ وز پی دیدن او دادن جان کار من است

این چه عشقست

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۴۲ ق.ظ

این چه عشقی است

این چه عشقست

 

به زمین می زنی و می شکنی

عاقبت شیشهء امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی آتش جاویدان را

دیدمت وای چه دیداری بود

این چه دیدار دل آ زاری بود

بی گمان برده ای از یاد مرا

که مرا با تو سر و کاری بود

این چه عشقست که در دل دارم

من از این عشق چه حاصل دارم

می گریزی ز من و در طلبت

باز هم کوشش باطل دارم

باز لبهای عطش کردهء من

عشق سوزان تو را می جوید

می تپد قلبم و با هر تپشی

قصهء عشق تو را می گوید

بخت اگر از تو جدایم کرده

می گشایم گره از بخت چه باک

ترسم این عشق سر انجام مرا

بکشد تا به سراپردهء خاک

 

آتش عشق به چشمت یکدم

جلوه ای کرد و سرابی گردید

تا مرا واله و بی سامان دید

نقش افتاده بر آبی گردید

سینه ای تا که بر آن سر بنهم

دامنی تا که بر آن ریزم اشک

آه ای آنکه غم عشقت نیست

می برم بر تو و بر قلبت رشک

به زمین می زنی و می شکنی

عاقبت شیشهء امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی آتش جاویدی را


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۹
ژیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی