
علم بخدا ناشناخته نیست
و جهل نسبت به خدا علم به اوست
فقیهی بندگان خدا را دعوت کرد تا به جانب حق فرود آیند
مردم روی از او بر گردانند و نپذیرفتند
پس او هنگامی که به جانب خدای خود بازگشت
آنها را پیش از خود در آن منزل یافت
زیرا حق وسیعتر از علم آنان است
و به علم خود هرگز به او نمیرسند
منزه تر کسی است که چون جاهل شود داند
که علم خلق جز از پروردگارشان نیست
و خداوند از برای بندگانش تدبیر میکند و می پذیرد
انعام او عمومی است و کوتاهی نمیکند
زیرا او منعم و مفضل است
اگر به پروردگارشان نظر کنند انصاف میدهند
و پیرو حق میشوند و از او عدول نمیکنند
انسان 
 در هیچ قالبی ثابت نمیماند .تنها قالبی که برازنده آدمی است و با سرشت او 
همخوانی داردقالب آزاد زیستن است . در فضای آزادی است که انسان به خود 
میبالد اما  بال های آدمی را با هزاران ترفند و فریب بسته اند  بطوری که به
 بردگی اختیاری تن میدهد و به امکان رهائیش و آزاد زیستن بی باور میشود 
انسانها با توجه به معیار آگاهی و بیدار شدن  به سه دسته تقسیم میشوند : 
الف - آدم بسته :
 که
 انسانی جادو شده و یا مسخ شده است . آدمی که او را در چارچوب و یا قالب 
خاصی زندانی کرده اند  و او خود  هیج آگاهی ندارد . ایدئولوژی ثابتی را به 
خورد او داده اند و تاب و تحمل حرف مخالف و دگر اندیشی را ندارد . در نظر 
او  بقیه مردم یا دوست هستند و خوب ویا دشمن هستند و بد 
ب - آدم رها  :
 آدم
 رها از قالب بسته بیرون افتاده و سر در گم و گیج است و دچار شک و تردید 
شده است . آموزه های دنیای مدرن او را جذب میکند و از طرفی  گوشه چشمی به 
باور های گذشته اش هم دارد  و آدمی دو زیستی است . یک پایش در گذشته و پای 
دیگرش در حال است . او سوالهای زیادی دارد  و بدنبال پاسخ های نو میباشد . 
او خشونت را کنار میگذارد و اهل تحمل و مدارا میشود  و با دگر اندیشان به 
گفتگو  مینشیند  و از این طریق به فهم بهتری میرسد 
ج -  آدم آزاده یا آدم شکوفا :
آدم
 آزاده و شکوفا پس از پیمودن راهی دراز و پر فراز و نشیب به اوج میرسد و 
ویژگی های بر جسته ای پیدا میکند  . او روان سالمی دارد و واقع گرا و مستقل
 است  . پیش داوری و تعصب ندارد  و با همه روابط سنجییده ای بر قرار 
میسازد  رفتار نمایشی ندارد و به رفاه و خوشبختی همه علاقمند است . سازگار 
است و سهم خود را از زندگی آگاهانه میستاند و به کسی نمیخندد ولی از ته دل 
شاد است  و از هر شکستی پلی برای پیروزی  میسازد  و از آن درسی میگیرد  . 
کنجکاو است و عاشق یادگیری  و لحظه ای از دست یافتن به اهداف بزرگ و انسانی
 باز نمیماند  
سرو سیمینا به صحرا میروی
نیک بدعهدی
که بی ما میروی
کس بدین شوخی و رعنایی نرفت
خود چنینی
 یا به عمدا میروی
جان نخواهد بردن از تو هیچ دل
 شهر بگرفتی
 به صحرا می روی
