لب یار

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است ........ وز پی دیدن او دادن جان کار من است

لب یار

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است ........ وز پی دیدن او دادن جان کار من است

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


 هر کس میخواهد از واژه عشق استفاده کند باید اول منظور خودش را روشن کند یا به تعبیری، اول عشق را تعریف کند تا تکلیف مخاطبش روشن باشد. وقتی مولوی و شاملو و دالایی لاما و مادونا و کریشنا مورتی و خواجه عبدالله انصاری همه از یک واژه برای بیان احوال خود استفاده می کنند ، باید بدانیم که هر کدام چه منظوری دارند وگرنه دچار گمراهی می شویم. 
همه میدانیم که در بن هر تجربه حسی یک رنج یا لذتی نهفته است. در دیدن ، شنیدن ، بوییدن ، چشیدن و لمس کردن ، بعضی چیزها باعث خوشی می شوند و بعضی چیزها باعث رنج. بعضی چیزها به دل می نشینند و بعضی چیزها نه. و همه نکته در همین بر دل نشستن است که البته شدت و ضعف دارد. خوردن یک غذای بخصوص ممکن است تا مغز استخوان شما را حال بیاورد و یا ممکن است فقط لذت مختصری در شما ایجاد کند. این شدت و ضعف به شدت تابع ویژگیهای فرد است و خیلی هم قابل دستکاری نیست.

حالا با این توضیح می شود عشق را توضیح داد که چیزی نیست جز آن بر دل نشستن عمیق ، آن قدر عمیق و اثر گذار که همه پیکره فرد را در بر بگیرد. همین!

با این تعریف شما می توانید عاشق قرمه سبزی باشید ، یا عاشق یک فوتبالیست ، یا عاشق خط نستعلیق یا عاشق صدای یک خواننده یا عاشق سروده های یک شاعر ، یا عاشق دختر یا پسر همسایه. عشق ، چیزی نیست بجز یک به دل نشستن اساسی. هر چه اساسی تر ، مسحور کننده تر و تسخیر کننده تر. آیا فرقی هست بین عشق های مختلف؟ نه! آیا چیزی هست به نام عشق که اینها همه نتیجه او باشند ؟ نه! آیا معنویتی در عشق هست؟ این را دیگر خودتان حدس بزنید!
آدما کانالای مختلفی برای ارتباط برقرار کردن دارن. هدف از ارتباط برقرار کردن هم منتقل کردن اندیشه ها و احساس هاست و بهترین حالت هم زمانیه که این اندیشه ها و احساسها درست و سالم و همون جوری که هستند منتقل بشن بدون نویز و اعوجاج و خرابی. یکی از این کانال ها هم کانال واژه و کلامه چه در قالب محاوره معمولی چه در قالب ورژن متعالی شده اون یعنی ادبیات. یکی از مشکلاتی که توی این کانال هست اینه که واژه هایی که به کار می بریم بعضا ما به ازا های متعددی دارن. برای همین ممکنه که افراد درست متوجه منظور هم نشن و بنابراین ارتباط سالم و درخوری نداشته باشن. یکی یه چیزی میگه طرف یه چیز دیگه برداشت میکنه و بر عکس. این مسئله در مورد بعضی واژه ها خیلی حاد تره مثل همین واژه عشق. تعریف کردن این واژه به مخاطب کمک میکنه که احساس و فکر طرف رو حتی الامکان نزدیکتر به اون چیزی که هست ادراک کنه. البته به خوبی به این نکته واقفم که احساس رو نمیشه تعریف کرد. تو نمیتونی مزه ترش و شیرین انار رو برای کسی تعریف کنی. باید انار رو بدی دستش بخوره و بعد بهش بگی مثل مزه انار. بیخود نبود که شاعر گفت: 
پرسید یکی که عاشقی چیست 
گفتم که چو ما شوی بدانی 
یک همچین جاهایی اگه شاعر دم دست من باشه ازش میخوام لااقل بگه عاشق کیه و چیه تا بدرون خودم مراجعه کنم ببینم تجربه مشابهشو دارم یا نه. درست مثل اینکه یکی بگه : 
وای نمیدونی چه ترش و شیرینی بود 
تا نخوری نمیدونی که چی بود 
من حق دارم ازش بپرسم ، بابا ، تو چی خوردی؟ شراب بود؟ چه شرابی؟ انار بود ؟ چه اناری؟ وگرنه باید توی خماری اون ترش و شیرین بمونم و برای خودم هزار فکر و خیال بکنم و عمری صرف کنم برای فهم اون ترش و شیرین ، در حالیکه با یک توضیح اضافه من در تجربه اون آدم "انار خورده" یا "شراب خورده" می تونم سهیم بشم. 
مهم اینه که طالب روشنی باشیم و وضوح و شفافیت نه طالب سایه روشن و ابهام و محو بودن. اما و هزار اما که سرشت آدمیزاد جوریه که از چیزهای روشن خسته میشه اما حاضره عمری رو به پای چیزهای مبهم بریزه."

بنابراین  نمیشه احساس رو تعریف کرد ، ولی میشه عواملی که منجر به ایجاد اون احساس میشه رو توضیح داد ، و این به نظر من یعنی تعریف ، یعنی بگی آقا چی خوردی که این حال شدی؟ چی دیدی از طرف که عاشقش شدی؟ ریخت طرف رو دیدی؟ صداشو شنیدی؟ شعراشو خوندی؟ جنگیدنش رو دیدی؟ عاشق چی شدی؟ اگه مولوی دو کلمه میگفت که چه چیز شمس تبریزی که ما هم حالیمون بشه باهاش اینجوری کرد ، شاید نیاز به گفتن 60000 بیت پیدا نمی کرد. چون احتمالا اون هم در پی حلاجی کردن احساسات خودش نبود. فقط میخواست از هر وسیله ای که شده استفاده کنه که احساساتشو توصیف کنه. دستش درد نکنه که اونهمه زیبایی آفرید برای توصیف احساسات خودش. ولی روشنی نیافرید. اگر همه اون 60000 بیت رو هم بخونی نمی فهمی که مولوی چی دید؟ کدوم حرف شمس باهاش اینجوری کرد. کدوم رفتار شمس باهاش اینجوری کرد؟ آخه نور خدا که نشد حرف! نور خدا رو نه من میتونم ببینم و بفهمم و نه خود مولوی میدید.

پس تعریف عشق یعنی این. یعنی آقا گلوت کجا گیره؟ همین!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۰۴:۲۷
ژیان